عاقبت نمازی که شکسته نشد !

عاقبت نمازی که شکسته نشد !

02

صبح زود مثل عادت همیشه بعد از نماز صبح مقداری قرآن خواند و با استعانت از خدای مهربان به همراه گله راهی دامنه های زیبای روستا شد . ذکر و یاد خدا همیشه بر لب داشت . بزرگان روستا خوبی های زیادی از ایشان نقل کردند . در گرما و سرما گله را به مرتع میبرد و چرا می داد . یکی از ویژگیهای خوبی که از ایشان نقل کردند این بود که همیشه یک ظرف بزرگ آب به همراه داشت و برای طهارت استفاده می کرد . گله در ارتفاعات مشغول چرا بود و شبان نگاهش به آسمان و خورشید که وقت نماز اول وقت را از دست ندهد . یک دوری در گله زد و مراقب بود که گوسفندان به حریم زمین های دیگران تجاوز نکنند . کم کم خورشید به افق ظهر نزدیک میشد . وضویی گرفت و جانماز را پهن کرد و الله اکـــبر . در رکعت دوم نماز بود که متوجه شد گله ناآرام است و گوسفندان بی تابی می کنند . فهمید که حیوان درنده ای به گله زده است . محکم بود و نترسید ، چون مردان خدا نمی ترسند . هنوز قنوت نماز را تمام نکرده بود که مشاهده کرد گرگ به گوسفندی نزدیک شد و گوسفندی را به دندان گرفت و با خود می برد . یک ان تصمیم گرفت نماز را بشکند و گوسفند را نجات دهد ولی به خود نهیب زد که ای شبان ؛ برای گوسفندی می خواهی از حریم ذات کبریایی بیرون روی و خدای را به خاطر مال دنیا از یاد ببری . دلش آرام گرفت و با خشوع نمازش را به پایان برد . نگاهی  به گوسفندان کرد و در دلش از اینکه گوسفندی کم شده ناراحت شد ولی توکل به خدا کرد و خدای را بابت نعمتها شکر کرد . غروب با گله راهی منزل شد و از اینکه در این امتحان پیروز شد راضی بود و شکرگزار .

چند ماهی از این ماجرا گذشت . گله مشغول چرا بود و شبان مشغول راز و نیاز با خدای بی نیاز .

سفره ی ناهاری پهن کرد و نان و خورشتی را از خورجین در آورد و مشغول خوردن شد . ناگهان متوجه شد دوباره گوسفندان از حرکت ایستادند . از پشت پرچین زمین کناری صدایی شنید . بلند شد و چوب دستی آماده شد برای دفاع از گوسفندان . صدا آرام بود . فهمید حیوان مزاحمی نیست . به طرف صدا رفت . آنچه می دید باور نمی کرد . همان گوسفندی بود که ماه های گذشته گرگ ربوده بود . و حالا گوسفند بعد چند ماه در این جنگلی که حیوانات درنده ی زیادی داشت سالم مانده بود . راز این لطف الهی را دریافت و سجده شکر بجای آورد و از خدا بابت این نعمت سپاسگزاری کرد .

” قسمتی از سرگذشت بزرگ مرد متکازین مرحوم حاج سید ابوالحسن امینی (عموی بزرگوار حجه الاسلام حاج آقا امینی)

دانلود pdf این متن

7 نظرات

  1. امورز وقتی خبر فعالیت مجدد سایت متکازین را با مدیریت جدید دیدم بسیار خوشحال شدم و برخود فرض دیدم که این اقدام خجسته را به همه هم محلی‌های عزیز تبریک بگویم.
    مسلماً با تغییر مدیریت این سایت و شروع بکار مدیر محترم،‌ فعال و با نشاط وبلاگ متکازینی‌ها در این سایت شاهد موفقیت‌های زیادی در راستای معرفی هرچه بیشتر روستای خوبمان در سطح فضای مجازی خواهیم بود.
    ضمن عرض تبریک مجدد به همه،‌ بخصوص مدیر محترک وبلاگ متکازینی‌ها،‌دست ایشان را به گرمی خواهم فشرد و از هیچگونه کمکی در راستای همدلی و پیشرفت دریغ نخواهم کرد.

    موفقیت شما آرزوی بنده است.
    سید مجتبی

    1. metkazin

      سلام و بهترین درود بر شمادوست و برادر گرامی .
      ممنون از شما .
      بنا به درخواستی که از حقیر شد من بعد در این سایت فعالیت می کنم .
      از شما و تمامی عزیزان هم خواهش دارم در این مسیر و در راستای معرفی هر چه بهتر روستای زیبایمان یاری رسانید .
      التماس دعا

    1. مدیر سایت

      سلام .
      بله . امید چنین افرادی بیش از پیش در بینمان باشند .
      خوشا به سعادت عزیزانی که هیچگاه خدا را فراموش نمی کنند .
      داستانی دیگر از این عزیز در حال نگارش می باشد که بزودی ان شالله درج می شود .
      با نظرات و انتقاداتتان ما را یاری فرمایید .
      التماس دعا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *